آذربایجان شرقی
امروز چهارشنبه  ۵ شهريور ۱۴۰۴
امدادگران عاشورایی

با امدادگر شهید اذرآبادی حق بیشتر آشنا شویم

رضا آذرآبادی حق در‌سال 1341 در یکی از خانواده‌های مذهبی تبریز به دنیا آمد. او پس از پشت‌سر گذاشتن دوران راهنمایی به عضویت جمعیت هلال‌احمر درآمد و به‌عنوان امدادگر در جبهه حضور یافت. آذرآبادی با شرکت در عملیات‌های مختلف و ایفای نقش در جنگ، در سن 21سالگی در منطقه جنوب به شهادت رسید.

شهید رضا آذرآبادی حق

ولادت: ۱۳۴۱ - تبریز

شهادت ۱۳۶۲/۱۲/۹ – جزیره ی مجنون

مسئولیت در جبهه امدادگر

رضا آذرآبادی حق در‌سال 1341 در یکی از خانواده‌های مذهبی تبریز به دنیا آمد. او پس از پشت‌سر گذاشتن دوران راهنمایی به عضویت جمعیت هلال‌احمر درآمد و به‌عنوان امدادگر در جبهه حضور یافت. آذرآبادی با شرکت در عملیات‌های مختلف و ایفای نقش در جنگ، در سن 21سالگی در منطقه جنوب به شهادت رسید

آن زمان که در بیکرانی آسمان به دنبال رد آفتاب چشم می چرخانی و دلت عجیب برای پروازی ابدی پرپر میزند چه میدانی که خداوند در سرنوشت تو چه حوادث مبارکی را مقدر کرده و مهر بی پایانش تو را تا چه اندازه به سمت او سوق خواهد داد! آنگاه که عطر اولین لبخندت در نگاه مادر می‌پیچد و او را به زیباترین اتفاق عالم پیوند میدهد چه میدانی که برای مادر دل بریدن از تو چه اندازه سخت است و برای تو چشم بستن بر نگاه نگران او چه اندازه دشوار است.

رضا اولین اشکهای بیقراری اش را در پنجمین روز از اردیبهشت ماه سال ١٣٤١ ریخت و از آن پس برای همیشه بی قرار پیوستن به حضرت دوست بود. روز ولادتش با سالروز ولادت عالم آل محمد (علیه السلام) تقارن داشت و نامش به نام مبارک امام هشتم(علیه السلام) متبرک شد. او که از هوش سرشاری برای آموختن بهره می جست، با ورود به دوره ی ابتدایی مسیر پیشرفت تحصیلی را به سرعت پیمود و با دریافت مدرک دیپلم در دانشسرای تربیت معلم به تحصیل پرداخت. چندی نگذشت که از دانسشرا نیز فارغ التحصیل گردید و به عنوان آموزگار به یکی از روستای دورافتاده ی شهرستان بستان آباد اشتلق سفلی عزیمت کرد. او که همزمان با تلاش برای خودسازی فعالیتهای اجتماعی را از نظر دور نمی داشت با تلاشهای مستمر درصدد آگاهی دادن به جوانان روستا بود تا بتواند آنها را با واقعیت های و سیاسی واجتماعی روزگار خویش آشنا سازد خلوص نیتی که با کردار و رفتارش عجین شده بود راه موفقیت را برایش هموار می ساخت و او با توکل به لطف الهی به سادگی از پس مقابله با مشکلات زندگی بر می آمد.

رضا عاشق خدمت در روستا بود اما بنا به صلاحدید مسئولین وقت به اداره ی گزینش نیروی انسانی تبریز منتقل و در آنجا مشغول خدمت گردید. او که در مسیر رضای الهی قدم بر می داشت برای خدمت به مردم ،محدود به زمان و مکان نبود و از همین رو به حسن شهرت عجیبی در میان اطرافیانش دست یافته بود. آن زمان جنگ، سخت ترین روزهای خود را پشت سر می‌گذاشت و ،امام حضور در جبهه را واجب کفایی دانستند، رضا نیز به حکم وظیفه به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر ٤، با رشادتی وصف ناپذیر به مقابله با دشمن بعثی پرداخت اما به دلیل مجروحیت در همین عملیات به خانه بازگشت او که پیش از این حتی برای شرکت در مراسم تشییع برادر شهیدش (محمد) به خانه نیامده بود اکنون تاب ماندن در شهر و دوری از جبهه را نداشت و بلافاصله عزم رفتن کرد این بار برادر دیگرش یعقوب نیز به او پیوست و دو برادر با عشق و ارادت تمام به نهضت حسین بن على(علیهما السلام) تا پای جان در راه اعتلای اسلام کوشیدند. عملیات خیبر در راه بود و رضا و یعقوب دوشادوش هم برای مقابله به دشمن بعثی پیش می رفتند که همای سعادت هر دو را دریافت و دو برادر در جوار هم بر مهد شهادت آرمیدند. نهم اسفند ماه سال ١٣٦٢ در حالی سپری می‌شد که آسمان نوید یک رستگاری را میداد و زمین برای به دوش کشیدن سنگینی داغ این دو برادر به پا می خاست عشق چنان آرامشی به پدر و مادر داده بود که با وجود سه فرزند

شهیدشان هنوز هم سودای رضایت الهی را در سر می‌پروردند.

به او داده بودند از اول نوید 

که یک روز می‌گردی آخر شهید 

رضا بود او بر رضای خدا 

که دل از جهان و جهازش برید 

به همراه ( یعقوب ) شد رهسپار 

دل هر دو با شوق رفتن تپید 

بیاد (محمد ) به والفجر چار 

که نوبت به پرواز این دو رسید 

شکستند ناگه قفسهای تن 

پریدند تا بیکران امید 

که می داند آخر دل مادری 

چگونه سه داغ گران را کشید 

علی شهودی 

بداهه ای بر شهیدان آذرآبادی حق

سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲

مشاهده ۱۷
/
۱۴۰۲/۱۲/۲۴- ۱۹:۰۷
/
0
پنج شنبه 24 اسفند 1402 - 19:07
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه